با وجود سالهای متمادی مطالعه و تحقیق روی کتب عهد عتیق نام " پوریم" در خاطرم نمانده بود- احتمالا به خاطر تعصب بیش از اندازه ام به تاریخ ایران باستان و پرستش کورکورانه ام از باورهای کهنه نیاکان بود. هر چه بود الان خوشحالم که از بند تعصبات بی جا که رگ گردن را برجسته می کند و خون را بی جهت در رگها به جوش می آورد رها شده ام. چون دقیقا می دانم چه حس نا خوشایندی است وقتی بر اثر شنیدن حقیقت به خشم می آیی و می خواهی بدون داشتن هیچ اطلاعاتی از کشور کهنت ایران دفاع کنی- این تعصب پدرانه از کودکی در مغزهای ما کاشته شده و حتی با سالیان دراز تحقیق و تحصیل هم از بین نمی رود - و تناقض از آنجا مشخص می شود که متعصبترین ایرانیان بی سوادترین آنها هم هستند و عاشقان ایران کاملا بر حسب تصادف افرادی هستند که هیچ تحقیقی پیرامون وطن مقدسشان ندارند- و وقتی می گویم تحقیق منظورم خواندن چند کتاب از تاریخ ایران باستان نیست- منظورم حتی فارق التحصیل بودن در رشته تاریخ هم نیست-(علی رغم اینکه خودم در این رشته بسیار مطالعه کرده ام ولی تنها این کافی نیست) اگر واقعا دوستدار حقیقت باشید و نخواهید خودتان را به سبب اطلاعات اندکتان خجالت دهید- یا مطالب گفته شده در این مقاله را می پذیرید و یا شخصا برای بررسی صحت گفته های من تمام متون و منابع ذکر شده را مطالعه می کنید تا ببینید که دروغی در اینجا گفته نشده و هر دروغی هست در ذهن خود شماست .
باید این نکته را نیز اعلام کنم که وقتی پای کتابها یا متون ترجمه شده به میان می آید یک محقق زبردست به هیچ عنوان حتی یک کلمه از آن را نخواهد پذیرفت تا اینکه کتاب اصلی با زبان اصلی را شخصا بررسی کند و از صحت و سقم اطلاعات اولیه مطلع شود و دیگر اینکه هر چیزی که در هر کتابی به عنوان مدرک استفاده شده باشد باید توسط او دوباره مطالعه شود تا معلوم شود آیا اصلا چنین مدرکی یا چنین کتیبه یا چنان داستانی اصلا اتفاق افتاده و وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد از چه تاریخی وجود آن به ثبت رسیده و اگر به ثبت رسیده توسط چه افرادی بوده - سپس در مورد تک تک افرادی که در کار نوشتن یا کشف کتیبه یا کتابی مسئول بوده اند باید جداگانه تحقیق شود- تنها نام این افراد و اینکه چکاره بوده اند کافی نیست بلکه یک محقق زبردست باید بداند هر کدام از آنها عضو چه ارگانها و دسته ها و فرقه هایی هستند و در چه خانواده ای به دنیا آمده اند و پیرو چه دین یا باوری بوده اند- آیا شخصیت آنها مورد اعتماد است و می توان پذیرفت که حقیقت را گفته اند یا خیر- برای مثال وقتی نویسنده ای عضو فرقه بی خدایان است و بدون تعالیم اخلاقی بزرگ شده است و از داروهای خلسه آور که قدرت درک را کاهش می دهند استفاده می کند- کتابهایش هم باید درون سطل آشغال باشند و استناد به نوشته های چنین فردی احمقانه خواهد بود.
بنابراین اگرچه منظور از این مقاله توهین به نویسنده ای خاص نیست مجبورم برای روشن کردن موضع خود به عنوان محقق بی طرف از برخی حقایق پرده بردارم که مربوط به نویسندگان خودفروخته و حفاران دروغگو و مترجمان حیله گر است که از بی اطلاعی خواننده سوء استفاده می کنند و هر چه می خواهند با منابع جعلی و دروغین می نویسند . آنها می دانند که شاید فقط یک نفر قادر باشد و فرصت داشته باشد تا صحت گفته های آنها را شخصا چک کند و آن یک نفر (من یا دیگری) هم به احتمال زیاد در برابر کتابهای قطور آنها شانس زیادی نخواهیم داشت. با این همه هستند حقیقت جویانی که از شنیدن حرفهای کلیشه و تکراری در مورد کوروش و داریوش حالت تهوع پیدا می کنند و آنها احتمالا از خواندن این مقاله لذت خواهند برد- امیدوارم- ای کاش تمام ایرانیان می توانستند با حقیقت تلخ گذشته کنار بیایند و به جای گول زدن خودشان با داستانهای شیرین و جذاب از تاریخ باستان که حقیقت ندارند به فکر روبه رو شدن و ساختن آینده بهتری برای خود باشند - چرا که با پنجه کشیدن به گذشته باعث نابودی آینده کشور هم شده ایم و گویا خیال دست برداشتن هم نداریم.
پوریم داستان تلخی از گذشته ماست. داستانی که تمام رویاها و خوابهای شیرین ایران پرستان را در مورد هخامنشیان و صلح طلبی کوروش عزیزشان بر باد می دهد. سوال این است که اگر واقعا ایرانی هستید و انقدر به خاک و بوم خود عشق می ورزید چرا ذره ای از این عشق شامل ساکنان این کشور یعنی ایرانیان نمی شود؟
و چرا ذره ای محبت به مردم ایران ندارید و تمام محبت خود را برای شاهان ذخیره می کنید؟ و آن هم فقط شاهان هخامنشی- گویا از ۲۵۰۰ سال سطلنت فقط در مورد این دوره شنیده اید و از میان حداقل پانصد نام پادشاه و وزیر فقط ۵ یا ۶ تای آنها را که به شما تعلیم داده اند می شناسید و به شنیدن نام سایرین هیچ اشتیاقی ندارید.
پوریم نام یک قتل عام است. قتل عام ایرانیان- روزی است در ۲۵۰۰ سال پیش که سکنه اصلی ایران به طور ناگهانی و با بی رحمی کامل تا کودک شیر خواره قتل عام شدند. این قتل عام به دستور مستقیم شاه هخامنشی خشایارشاه انجام شد. سلسله هخامنشی چیزی است که فقط ایران ستیزان می توانند به آن افتخار کنند و بس. و حالا می رویم به سراغ توصیفات این قتل عام و چگونگی آن و اینکه چه کسانی در این ماجرا نقش کلیدی را ایفا کرده اند. مهمترین منبعی که این قتل عام را تایید می کند در تورات- کتاب استر- می باشد. بنابراین اگر تا اینجا حرفهای من را باور ندارید اول کتاب استر را مطالعه کنید تا خشمتان فرو نشیند. قابل ذکر است که کتاب استر از آن زمان تا کنون هزاران بار سانسور شده است و اگر کسی بتواند قدیمیترین نسخه آن را بخواند بی شک اطلاعات بهتری به دست خواهد آورد- اما در همین نسخه کنونی به اندازه کافی مدارک هست که ثابت کند این حادثه اتفاق افتاده است و تحت نظار مستقیم جهودانی از جمله خود خشایارشاه هخامنشی بوده است.
در اینجا ترجمه کتاب استر را برای کسانی که دسترسی به این کتاب ندارند می آوریم و سپس به بررسی جزئیات آن به همراه سایر اسناد تاریخی می پردازیم.
"کتاب استر گویای این حقیقت است که خدا بر آنچه در جهان می گذرد تسلط دارد. استر طالب رضای خداست ، لذا خداوند نیز او را در جهت رهایی قوم اسرائیل از یک قتل عام حتمی بکار می گیرد و توسط او آنان را نجات می دهد. خشایارشا، پادشا ه پارس ، از همسر خود ملکه وشتی بسیار عصبانی می شود زیرا او از آمدن به ضیافت ملوکانه سر باز زده بود. بنابراین ، پادشا ه ملکه را خلع می کند و بجای او استر را که یک دختر یتیم یهودی بود به همسری بر می گزیند. مردخای، پسر عموی استر، که در ضمن قیم استر نیز بود، به استر نصیحت می کند که یهودی بودنش را از مردم پنهان سازد.خشایارشا رئیس الوزرایی داشت به نام هامان . هامان مردی متکبر بود و از همه انتظار داشت در مقابلش تعظیم کنند. هنگامی که مردخای از تعظیم کردن او امتناع می ورزد، هامان سخت خشمگین می شود و درصدد تلافی بر می آید. او پادشاه را برآن می دارد تا دستور قتل عام یهودیان را صادر کند. پادشاه ، غافل از موضوع یهودی بودن استر، دستور را صادر می کند. هامان فوری دست بکار می شود و یک دار برای اعدام مردخای تهیه می بیند. مردخای برای استر پیغام می فرستد و او را از موضوع آگاه می سازد. استر جان را بر کف می نهد و به پادشاه اعلام می دارد که یهودیست و جزو کسانی است که مطابق فرمان شاه باید قتل عام شوند. پادشاه چنان عصبانی می شود که دستور می دهد هامان را روی چوبه ء داری که برای مردخای تهیه کرده بود اعدام کنند. سپس مردخای را بجای هامان به مقام رئیس وزرا منصوب می کند. امروزه یهودیان به یادگار آن روز که به همت استر از قتل عام رهایی یافتند، جشن پوریم را همه ساله برگزار می کنند." ملکه وشتی برکنار می شود خشایارشا، پادشاه پارس ، بر سرزمین پهناوری سلطنت می کرد که از هند تا حبشه را در بر می گرفت و شامل او در سال سوم سلطنت خود، در کاخ سلطنتی شوش جشن بزرگی برپا نمود و تمام بزرگان و مقامات مملکتی را دعوت کرد همراه با امیران و استانداران در این جشن حضور داشتند خشایارشا تمام ثروت و شکوه و عظمت سلطنت خود را به نمایش گذاشت 5 در شوش زندگی می کردند، فقیر و غنی، میهمانی هفت روزه ای در باغ کاخ سلطنتی ترتیب داد میهمانی با پرد ه هایی از کتان سفید و آبی تزیین شده بود داخل حلقه های نقره ای قرار داشتند از ستونهای مرمر آویزان بود سنگفرشهایی از سنگ سماک ، مرمر، صدف مروارید و فیروز ه قرار داشت شراب شاهانه فراوان بود و در جامهای طلایی که شکل های گوناگون داشت ، صرف می شد پیشخدمت های دربار دستور داده بود میهمانان را در نوشیدن آزاد بگذارند، پس ایشان به دلخواه خود، هرقدر که می خواستند شراب می نوشیدند 9 ضیافتی ترتیب داده بود 10 سرمست شده بود، هفت خواجه بزتا، حربونا، بغتا، ابغتا، زاتر و کرکس را که خادمان مخصوص او بودند احضار آرد داد ملکه وشتی را که بسیار زیبا بود با تا ج ملوکانه به حضورش بیاورند تا زیبایی او را به مقامات و مهمانانش نشان دهد پادشاه را به ملکه وشتی رساندند، او از آمدن سرباز زد پادشاه از این موضوع بسیار خشمناک شد؛ پیش از آنکه اقدامی کند، او ل از مشاوران خود نظر خواست ، چون بدون مشورت با آنها کاری انجام نمی داد نظام دادگستری پارس بودند و پادشاه به قضاوت آنها اعتماد داشت ترشیش ، مرس، مرسنا و مموکان بود جزو مقامات عالیرتبه ملکه وشتی چه باید کرد؟ زیرا از فرمان پادشاه که به او ابلاغ شده ، سر باز زده است 16 ملکه وشتی نه فقط به پادشاه بلکه به امیران دربار و تمام مردم مملکت اهانت کرده است بشنود ملکه وشتی چه کرده است ، او نیز از دستور شوهرش سرپیچی خواهد کرد دربارِ پارس و ماد بشنوند که ملکه چه کرده ، آنان نیز با شوهرانشان چنین خواهند کرد و این بی احترامی و سرکشی به همه جا گسترش خواهد یافت اگر پادشاه صلاح بدانند، فرمانی صادر کنند تا در قوانین ماد و پارس که هرگز تغییر نمی کند ثبت گردد و بر طبق آن فرمان ، ملکه وشتی دیگر به حضور پادشاه شرفیاب نشود باشد بجای وی به عنوان ملکه انتخاب شود این فرمان در سراسر این سرزمین پهناور اعلام شود آنگاه در همه جا شوهران ، هر مقامی که داشته باشند، 21 واقع شد و خشایارشا مطابق صلاحدید او عمل کرد 22 نامه فرستاده ، اعلام داشت که هر مرد باید رئیس خانه استر ملکه می شود چندی بعد، وقتی خشم خشایارشا فرونشست ، یاد وشتی و کاری که او کرده بود و فرمانی که درمورد او صادر شده بود، او را در فکر فرو برد زیباترین دختران را پیدا کنیم و آنها را به قصر پادشاه بیاوریم استانها می فرستیم تا دختران زیبا را به حرمسرای خواجه ، رئیس حرمسرا لوازم آرایش در اختیارشان بگذارد مورد پسند پادشاه واقع شود بجای وشتی به عنوان پادشاه این پیشنهاد را پسندید و مطابق آن عمل کرد 5 نوه شمعی، از نوادگا ن قیس بنیامینی می کرد یهودیان را همرا ه یکنیا، پادشاه یهودا از اورشلیم به اسارت برد، مردخای نیز جزو اسرا بود دختر عموی زیبایی داشت به نام هدسه ابیحایل استر مرده بودند و مردخای او را به فرزندی پذیرفته و مثل دختر خود بزرگ کرده بود 8 دختران زیبای بی شمار دیگر به حرمسرای قصر شوش آورده شد مسؤول حرمسرا بود قرار گرفت برنامه اختیارش گذاشت ، سپس هفت نفر از ندیمه های درباری را به خدمت او گماشت و بهترین مکان را به او اختصاص داد نگفته بود آه یهودی است محوطه با خبر شود و بداند بر او چه می گذرد و می شدند، دستور این بود که پیش از رفتن به نزد پادشاه ، به مدت شش ماه با روغن مر و شش ماه با عطریات و لوازم آرایش به زیباسازی آنان بپردازند سپس هر دختری که نوبتش می رسید تا از حرمسرا به نزد پادشاه برود، هر نوع لباس و جواهری که می خواست به او داده می شد خوابگاه پادشاه می رفت و صبح روز بعد به قسمت دیگر حرمسرا نزد سایر زنان پادشاه باز می گشت در آنجا تحت مراقبت خواجه شعشغاز، رئیس حرمسرا، قرار می گرفت پادشاه بازگردد، مگر اینکه پادشاه وی را می پسندید و به نام احضار می آرد 15 مطابق توصیه که استر را می دید او را می ستود سال هفتم سلطنت خشایارشا استر را به کاخ سلطنتی بردند داشت و استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه استر گذاشت و او را بجای وشتی ملکه ساخت 18 بزرگان و مقامات مملکتی بر پا کرد و از آ م ملوکانه به ایشان هدایا بخشید و مالیات استانها را کاهش داد مردخای توطئه ای را کشف می کند 19 مهمی در دربار منصو ب شد نگفته بود که یهودی است ، چون هنوز هم مثل زمان کودکی، دستورا ت مردخای را اطاعت می کرد 21 مشغول خدمت بود، دو نفر از خواجه سرایان پادشاه به اسامی بغتان و تارش که از نگهبانان دربار بودند، از پادشاه آینه به دل گرفته ، توطئه چیدند تا او را بکشند 22 جریان گذاشت مردخای چه گفته است موضوع مورد بررسی قرار گرفت و پس از اینکه ثابت شد که حقیقت دارد، پادشاه آن دو را به دار آویخت ثبت گردید نقشه چندی بعد، خشایارشا به یکی از وزیران خود به نام هامان ، پسر همداتای اجاجی ارتقاء مقام داده او را رئیس وزرای خود ساخت دستور پادشاه همه سر تعظیم فرود می آوردند؛ ولی مردخای به او تعظیم نمی کرد چرا تو از فرمان پادشاه سرپیچی می کنی؟ او در جواب گفت: من 4 بکند، ولی او قبول نمی کرد هامان اطلاع دادند تا ببینند چه تصمیمی خواهد گرفت نمودن او امتناع می ورزد، خشمگین شد؛ دریافت که مردخای یهودی است تصمیم گرفت نه فقط او را بکشد، بلکه تمام یهودیانی را نیز که در قلمرو سلطنت خشایارشا بودند، نابود کند 7 که ماه اول سال است ، هامان دستور داد قرعه می گفتند یهودیان معلوم شود یعنی ماه دوازدهم را نشان داد تمام قلمرو سلطنتی تان پراکنده اند که قوانین شان با قوانین سایر قومها فرق دارد سرپیچی می کنند پادشاه نیست کنند تا همه نقره 10 دارایی شان در اختیار تو هستند، هر طور صلاح 12 دربار را احضار نمود نامه هایی به خط ها و زبانهای رایج مملکت برای حاکمان ، استانداران و مقامات سراسر مملکت نوشتند مخصوص او مهر شد استانها فرستاده شد، با این دستور که باید تمام یهودیان ، زن و مرد، پیر و جوان در روز سیزدهم ماه ادار قتل عام شوند و دارایی آنها به غنیمت گرفته شود به اطلاع تمام مردم می رسید تا همه در روز تعیین شده آماده شوند 15 فرمان پادشاه آن را بسرعت به سراسر مملکت رساندند شدند ولی شهر شوش در پریشانی فرو رفت مردخای از استر آمک می خواهد وقتی مردخای از این توطئه با خبر شد، از شدت غم ، لباس خود را پاره کرد و پلاس پوشیده خاکستر بر سر خود ریخت و با صدای بلند گریه تلخی سر داده از میان شهر گذشت سلطنتی رسید اجازه نداشت با پلاس وارد کاخ بشود پادشاه به استانها رسید، یهودیان عزا گرفتند زاری آردند و لب به غذا نزدند و اکثر ایشان پلاس در برکرده ، روی خاکستر دراز کشیدند 4 وضع مردخای خبر آوردند، استر بسیار محزو ن شد و برای مردخای لباس فرستاد تا بجای پلاس بپوشد، ولی مردخای قبول نکرد یکی از خواجه سرایان دربار بود و برای خدمتگزاری استر تعیین شده بود احضار کرد و او را فرستاد تا برود و از مردخای بپرسد که چه اتفاقی افتاد ه است و چرا پلاس پوشیده است روبروی دروازه 7 مبلغی که هامان در ازای کشتار یهودیان وعده داده بود به خزانه یک نسخه از فرمان پادشاه مبنی بر کشتار یهودیان را که در شوش صادر شده بود به هتاک داد تا به استر نشان دهد و از او بخواهد نزد پادشاه برود و برای قوم خود شفاعت کند به استر رسانید این مملکت می دانند که هر کس چه زن و چه مرد اگر بدون احضار از جانب پادشاه ، وارد تالار مخصوص او بشود، طبق قانون کشته خواهد شد، مگر اینکه پادشاه عصای سلطنتی خود را بطرف او دراز کند حال بیش از یک ماه است که پادشاه مرا احضار 12 13 خیال نکن وقتی تمام یهودیان کشته شوند، تو در کاخ سلطنتی جان سالم بدر خواهی برد این موقعیت ، تو ساکت بمانی رهایی برای یهود از جایی دیگر پدید خواهد آمد، اما تو و خاندانت کشته خواهید شد 15 برو و تمام یهودیان شوش را جمع کن تا برای من سه شبانه روز روزه بگیرند همین کار را می کنیم خواهم رفت ، هر چند این بر خلاف قانون است ک 17 استر، پادشاه و هاما ن را به ضیافت دعوت میکند سه روز بعد، استر لباس سلطنتی خود را پوشید و وارد تالار مخصوص پادشاه شد روبروی تالار، اتاقی قرار داشت که در آنجا پادشاه روی تخت سلطنتی نشسته بود در تالار ایستاده دید، او را مورد لطف خود قرار داده ، عصای طلایی خود را بسوی او دراز کرد استر جلو رفت و نوک عصای او را لمس کرد چیست ؟ هر چه بخواهی به تو می دهم ، حتی اگر هامان به ضیافتی که برای شما ترتیب داده ام تشریف 5 بیاید تا در ضیافت استر شرکت کنند هامان به مجلس ضیافت رفتند بگو در خواست تو چیست است مایلند که درخواست مرا اجابت نمایند، فردا نیز به اتفاق هامان در این ضیافت شرکت کنند هامان نقشه 9 ولی همینکه در کاخ چشمش به مردخای افتاد که نه پیش پای او بلند شد و نه به او تعظیم کرد، بشدت خشمگین شد؛ و به خانه رفت به خودستایی پرداخت و از ثروت بی حساب و پسران زیاد خود و از عزت و احترامی که پادشاه به او بخشیده و اینکه چگونه والاترین مقام مملکتی را به او داده است ، تعریف کرد همراه پادشاه به ضیافت خصوصی خود دعوت کرد فردا هم قرار است همراه پادشاه به ضیافت او بروم 13 14 چوبه فردا صبح از پادشاه اجازه بگیرد و مردخای را روی آن به دار بیاویزد به ضیافت برود دستور داد چوبه پادشاه به مردخای عزت می بخشد آن شب پادشاه خوابش نبرد، پس فرمود کتاب را بیاورند و وقایع سلطنت او را برایش بخوانند گزارشی را به این مضمون یافت که بغتان و تارش که دو نفر از خواجه سرایان پادشاه بودند و جلو در کاخ سلطنتی نگهبانی می دادند، قصد کشتن پادشاه را داشتند؛ ولی مردخای از سوء قصد آنها آگاه شد و به پادشاه خبر داد هست اتفاقاً هامان تازه وارد کاخ شده بود تا از پادشاه اجازه بگیرد که مردخای را دار بزند که مایلم به او عزت ببخشم هامان با خود فکر کرد"غیر از من چه کسی مورد برای چنین شخصی باید ردای پادشاه و اسب سلطنتی او را که با زیورآلات تزیین شده است بیاورند ردا را به او بپوشاند و او را بر اسب پادشاه سوار کند و در شهر بگرداند و جار بزند زودتر آماده کن و هر چه گفتی با تمام جزئیاتش برای مردخای یهودی که در دربار خدمت می کند 11 او را بر اسب مخصوص پادشاه سوار کرد و در 12 سرافکندگی زیاد به خانه اش شتافت برای زن خود و همه و تو نمیتوانی در مقابلش بایستی 14 بدنبال هامان آمدند تا او را فوری به ضیافت استر ببرند هامان آشفته می شود به این ترتیب پادشاه و هامان در مجلس ضیافت ملکه استر حاضر شدند درخواست تو چیست ؟ هر چه بخواهی به تو می دهم ، لطف پادشاه قرار گرفته ام و اگر پادشاه صلاح بدانند، جان من و جان قوم مرا نجات دهند من و قو م من فروخته شده ایم تا قتل عام شویم فقط مثل برده فروخته می شدیم ، من سکوت می کردم آنگاه هامان از ترس پادشاه و ملکه به لرزه افتاد 7 اما هامان که می دانست پادشاه او را مجازات خواهد کرد، بطرف استر رفت تا التماس کند که جانش را نجات دهد دست و پای استر افتاده بود پادشاه وارد اتاق شد و با دیدن هامان در کنار تختی که استر بر آن لمیده پادشاه بیرون آمد، جلاد بالای سر هامان حاضر شد 9 قربان ، چوبه دار بیست و پنج متری در حیاط خانه را برای مردخای که جان پادشاه را از سوء قصد 10 بر پا کرده بود، به دار آویختند، و خشم پادشاه فرو نشست فرمانی به نفع یهودیان صادر می شود در همان روز خشایارشا تمام املاک هامان ، دشمن یهود را به ملکه استر بخشید وقتی استر به پادشاه گفت که چه نسبتی با مُردخای دارد، پادشاه مردخای را به حضور پذیرفت انگشتر خود را که از هامان پس گرفته بود، در آورد و به مردخای داد مردخای سپرد 3 انداخته ، با گریه درخواست نمود حکمی که هامان در مورد کشتار یهودیان داده بود، لغو شود باز عصای سلطنتی خود را بسوی او دراز کرد استر بلند شد و در حضور پادشاه ایستاد پادشاها، تمنا دارم اگر صلاح می دانید و اگر مورد لطف شما قرار گرفته ام ، فرمانی صادر کنید تا حکم هامان درباره شود 7 من دستور دادم هامان را که می خواست شما یهودیان را نابود کند، به دار بیاویزند او را به ملکه استر بخشیدم پادشاه صادر شده و با انگشتر او مهر شده باشد نمی توان لغو کرد مطابق میل خود، به نام پادشاه برای یهودیان صادر ک 9 منشی های دربار فوری احضار شدند و فرمانی را که مردخای صادر کرد، نوشتند یهودیان ، حاکمان، مقامات مملکتی و استانداران 127 رایج مملکت و نیز به خط و زبان یهودیان نوشته شد 10 انگشتر مخصوص پادشاه مهر کرد و به دست قاصدانی که بر اسبان تندرو پادشاه سوار بودند به همه جا فرستاد اجازه می داد که برای دفاع از خود و خانواده هایشان متحد شوند و تمام بدخواهان خود را از هر قومی که باشند، بکشند و دارایی آنها را به غنیمت بگیرند 12 که برای قتل عام یهودیان در نظر گرفته شده بود، یعنی سیزدهم ماه دوازدهم که ماه ادار باشد ضمن ، قرار شد این فرمان در همه جا اعلام شود تا یهودیان ، خود را برای گرفتن انتقام از دشمنان خود آماده کنند قاصدان به فرمان پادشاه سوار بر اسبان تندرو آن را بسرعت به سراسر مملکت رساندند 15 رنگهای آبی و سفید بود پوشید و تاجی بزرگ از . یهودیان بخاطر این موفقیت و احترامی که. 17 فرمان پادشاه به هر شهر و. در ضمن بسیاری از. یهودیان دشمنان خود را نابود می کنند روز سیزدهم ادار، یعنی روزی که قرار بود فرمان پادشاه به مرحله در این روز، دشمنان یهود امیدوار بودند بر یهودیان غلبه یابند، اما قضیه برعکس شد و یهودیان بر دشمنان خود پیروز شدند یهودیان در شهرهای خود جمع شدند تا به کسانی که قصد آزارشان را داشتند، حمله کنند یهودیان می ترسیدند و جرأت نمی کردند در برابرشان بایستند درباریان از ترس مردخای، به یهودیان کمک می کردند؛ دربار شده بود و در سراسر مملکت ، شهرت فراوان داشت و روز بروز بر قدرتش افزوده می شد ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند دشمن یهودیان، نیز جزو این کشته شدگان بودند اسامی آنها عبارت بود از فوراتا، ادلیا، اریداتا، فرمشتا، اریسای، اریدای و ویزاتا 11 پادشاه رسید پسر هامان نیز جزو آنها بودند، کشته اند، پس در سایر شهرهای مملکت چه کرده اند دیگری نیز داری؟ هر چه بخواهی به تو می دهم پایتخت اجازه دهید کاری را که امروز کرده اند، فردا هم ادامه دهند، و اجساد ده پسر هاما ن را نیز 14 فرمان او در شوش اعلام شد نیز به دار آویخته شد پایتخت جمع شدند و به مال کسی دست درازی نکردند 16 خود دفاع کردند را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند، ولی اموالشان را غارت نکردند ادار انجا م گرفت و آنها روز بعد، یعنی چهاردهم ادار پیروزی خود را با شادی فراوان جشن گرفتند 18 گرفتند، زیرا در روزهای سیزدهم و چهاردهم ، دشمنان خود را می کشتند 19 را با شادی جشن می گیرند و به هم هدیه می دهند عید پوریم 20 سراسر مملکت پارس چه دور و چه نزدیک فرستاد 21 چهاردهم و پانزدهم ادار را به مناسبت نجات یهود از چنگ دشمنانشان ، جشن بگیرند و شادی نمایند، به یکدیگر هدیه بدهند و به فقیران کمک کنند، زیرا در چنین روزی بود که غمشان به شادی، و ماتمشان به شادکامی تبدیل شد 23 همه ساله این روز را جشن گرفتند یهودیان یادآوری می آرد که هامان پسر همداتای اجاجی و دشمن یهود برای نابودی آنان قرعه می گفتند تعیین کند؛ فرمانی صادر کرد تا همان بلا بر سر هامان بیاید، پس هامان و پسرانش به دار کشیده شدند به معنی قرعه ، گرفته شده است آنچه که اتفاق افتاده بود، رسم در آوردند که خود و فرزندانشان و تمام کسانی که به دین یهود میگروند این دو روز را هر ساله طبق دستور مردخای جشن بگیرند « را نسل اندرنسل همیشه به یاد آورند و آن را جشن بگیرند 29 نامه پوریم تأیید کرد تشویق آمیز دیگری به تمام یهودیان مملکت پارس نوشته شد تا به موجب فرمان مردخای یهودی و ملکه استر، یهودیان و نسلهای آینده شان ایام را همه ساله نگه دارند سوگواری این ایام را نیز به جا می آوردند به فرمان استر تأیید شد و در تاریخ یهود ثبت گردید عظمت مردخای خشایارشا برای تمام مردم قلمرو پادشاهی خود که وسعتش تا سواحل دور دست می رسید، جزیه مقرر کرد کارهای خشایارشا و نیز شرح کامل به قدرت رسیدن مردخای و مقامی که پادشاه به او بخشید، در است قدرتمندترین شخص مملکت بود و امنیت قوم خود هر چه از دستش بر می آمد، انجام می داد و یهودیا ن نیز او را دوست می داشتند و احترام زیادی برایش قایل بودند ============================================ نکاتی که باید در مورد عهد عتیق در نظر بگیریم : در تمام تحقیقاتم تا به حال به محقق و نویسنده ای بر نخورده ام که به کتب عهد عتیق ( یعنی کتابهای قبل و بعد از موسی) استناداتی نکرده باشد و این کتب زمینه های مختلفی را در بر می گیرند که در هر کار تحقیقی حتی مربوط به موجودات فضایی و نژادهای بیگانه نیز بی نهایت به آیات کتب عهد عتیق استناد می شود. مورخان مشهور ایرانی مانند طبری نیز ۷۰ در صد از اطلاعات تاریخی را از این کتابها استخراج کرده اند و تمام داستانها و تواریخ ملل تحت تاثیر تاریخ یهود هستند. چرا؟ جواب بسیار ساده است- این قوم قدیمیترین قومی هستند که یکپارچگی خود را حفظ کرده اند و زبان و دین و خط جداگانه شان را از ۵۰۰۰ سال پیش تا امروز داشته اند. قدیمیترین تواریخ متعلق به قوم یهود است. ایشان بهترین و معروفرین پیامبران را داشته اند ( که تصادفا همه آنها را هم به قتل رسانده اند ! ) و از هوش و ذکاوت زیادی بهره مندند که آنها را قادر می کند آینده را به میل خود برنامه ریزی کنند و گذشته را به نفع خود بازنویسی کنند. بنابراین هیچ کس نمی تواند بر صحت و یا سندیت گفته های تورات ایرادی بگیرد چون این کتاب تنها تاریخ باقی مانده از دوران کهن است. ۹۹ درصد تئوریها و فرضیات تاریخ شناسی و اطلاعات در مورد تاریخ ملل باستان از داخل عهد عتیق استخراج شده و می شود و بنابراین همانطور که خورشید بر سراسر زمین نور افشانی می کند- یهودیت هم بر تمام جوانب زندگی و تاریخ بشریت تاثیر گذاشته و می گذارد و این حقیقتی است غیر قابل انکار که قوم یهود به آن می بالند. همانطور که شکی نیست که کتب عهد عتیق ریشه در حقایق دارند- به همان نسبت نیز مطمئن هستیم که این کتب در طول قرون بارها بازنویسی شده اند و هر بار بخشهایی از آنها حذف گشته و یا با نوشته های جدیدتر توسط خاخامهای یهودی جایگزین شده است. بنابراین وقتی برای اثبات قتل عام پوریم به کتاب استر که بسیار مورد افتخار و غرور یهودیان است استناد می کنیم - در واقع نیازی به هیچ سند جانبی دیگری نداریم چون عهد عتیق مورد قبول همگان است و شکی نیست که هنوز هم پس از صدها بار حذفیات عصاره هایی از حقیقت در آن به چشم می خورد. این قتل عام توسط یهودیان به هیچ عنوان انکار نمی شود و اینطور نیست که ما خواسته باشیم برای اولین بار این کشتار را افشا کنیم. بلکه هر جا سری به خبرهای روز بزنید می شنوید که یهودیان با شور و شوق فراوان برای دومین قتل عام پوریم در ایران نقشه ها کشیده اند و برای دست دادن چنین فرصتی روز شماری می کنند. بنابراین ایرانیان یهود پرستی که به احتمال زیاد خودشان پیوندهایی با این قوم دارند شاید از خواندن این مقاله دلگیر شوند و ایرانیانی که بدون آگاهی سنگ هخامنشیان پوسیده را به سینه می زنند باید احساس شرمندگی کنند از اینکه سالها به پرستش پادشاهان ضد ایرانی پرداخته اند - چرا که یهودیت این شاهان را بزرگتر از سایرین نشان داده و نام ایشان را در کتب خود جاودانه کرده است - این هم از تاثیر عمیق جهودان بر تاریخ قلابی باستانی ایران - طلا بر سر گذاشت و ردایی ارغوانی از جنس کتان لطیف به دوش انداخت و از حضور پادشاه بیرون رفت نصیب ایشان شده بود در تمام شوش به جشن و سرور پرداختند استانی که می رسید، یهودیان آنجا غرق شادی می شدند و جشن می گرفتند قوم های دیگر به دین یهود گرویدند، زیرا از ایشان می ترسیدند و مزاحمتی برای پادشاه ایجاد نمی نمودم ؛ ولی اکنون
همین مشکل در زبان عربی هم به وجود می آید- غالبا وقتی قرآن می
خوانیم یا تفاسیر غیر تخصصی از قرآن می خوانیم می بینیم که لغت
"ملائکه" را به معنی فرشته ترجمه کرده اند و اصلا به ذات لغت "ملائکه"
توجهی نکرده اند.
"ملک" و " ملائکه" در عربی نیز به معنی " رسول" و " پیام آور" است
ولی اشتباها گفته می شود که ملائکه فرشتگانی هستند که در دربار
خدا زندگی می کنند و از او فرمان می برند. چنین نیست. برخی ملائکه
الهی هستند یعنی قدرت اختیار ندارند بلکه فقط فرمان خدا را می برند
ولی بعضی ملائکه کاملا خودمختار هستند و هر کاری بخواهند می
کنند و در دربار الهی هم زندگی نمی کنند. این مسئله با توجه به
مثالهایی از خود قرآن و حتی سایر متون قدیمی مثل " کتاب حزقیال" و
کتاب"دانیال" یا حتی ماجرای برخورد ابراهیم نبی با "رسولان" مشخص می شود.
"ملک" در زبان عبری نیز به معنی "فرستاده شده" است و در زبان
یونانی نیز به آن " آنجلوس" می گویند که آن هم به معنی " پیام آور "
است. در زبان انگلیسی هم کامه " انجل" یا "آنجل" باز به معنی
"رسول" . "پیام آور" است و این رسول می تواند شامل هر موجودی
باشد - اعم از انسان یا جن یا موجودات ارگانیک و غیر ارگانیک در عالم-
بنابراین فرشتگان خود شامل دسته ها و شاخه های متعدد هستند که
ما از آنها بی خبریم ولی می توانیم با استناد به شواهد حدس بزنیم
که گاهی در گذشته جنیان را جزو دسته فرشتگان قرار می دادند چون
آنها هم قادر به گذر از آسمانها هستند و جنیان زیادی از جمله شیطان
در دربار الهی زندگی می کردند و احتمالا هنوز هم جنیان حوب در آنجا
به سر می برند -احتمالا-
اما فرق عمده بین جن و فرشتگان دربار الهی آن است که فرشته از
ماده دیگری غیر از آتش یا خاک خلق می شود - یا شاید چیزی غیر
مادی باشد- ولی جن از عصاره آتش خلق شده و مادی است ( بر
خلاف تصور عموم که می گویند جن ماده نیست)
فرق دوم آن است که فرشتگان دربار الهی قدرت اختیار و انتخاب ندارند-
یعنی قدرت انجام دادن کار بد ندارند- و فقط مثبت فکر می کنند و مثبت
هم عمل می کنند و نمی توانند گناه کنند. ولی جن قدرت تشخیص
خوب و بد دارد و می تواند گناه کند یا کار نیک کند - هر کدام که خودش خواست-
فرق سوم در دنیایی است که در آن زندگی می کنند. جنیان ازدواج می
کنند و بچه دار می شوند و شغل و پیشه انتخاب می کنند و تکنولوژی و
اختراعات دارند و دنیهای زیادی را تحت اختیار خود دارند - هم جنیان
شیطانی و هم جنیان خدا پرست- اما فرشته ای که در دربار الهی
است فقط در آنجا اقامت می کند و ماموریت کار خاصی را بر عهده دارد
تا ابدیت و غیر از آن کاری نمی کند.
همانطور که در ۴ قسمت قبل گفتیم فضایی ها فقط موجوداتی با ظاهر عجیب و غریب نیستند بلکه گونه های مختلف انسانی هم دارند مانند "پلیادیان" و " آندرومدا" . اما اینکه تا چه حد این جزئیات دقیق و صحیح هستند بر من هم معلوم نیست و حتی احتمال هم می دهم که بخش عظیمی از این اطلاعات دستکاری شده باشد. ولی در هر حال دانستن این مسائل بهتر از ندانستن آن است و صحت آن هم به مرور زمان و با مطالعات بیشتر معلوم خواهد شد.
اساس مطلب این است که موجودات فضایی وجود دارند و این شاید به بسیاری از شما ثابت شده باشد. اما قبول کردن حضور این موجودات ناشناخته حال چه فضایی و چه فرشتگان و جنیان یک مسئله ی شخصی است که باید با احتیاط با آن برخورد کرد.
در طول این ۶ سال که از آغاز وبلاگ می گذرد واکنش خوانندگان من از چند حالت خارج نبوده است:
برخی صرفا به دلیل ترس ترجیح می دهند آنها را انکار کنند و برخی دیگر اصلا اهمیتی نمی دهند که چه در دنیا و کائنات می گذرد. گروهی هم هستند که از هر دانش و اطلاعاتی استقبال کرده و به قول معروف خود را با پیشرفتها و اخبار روز هماهنگ می کنند.
نکته ی اساسی در تحقیقات ماورائی این است که باید هر روز منتظر چیز جدیدی بود و هرچه اطلاعات بیشتری جمع آوری می شود نظر و عقیده هم باید مطابق با آن تغییر کند. مثلا اینجانب در ابتدای شروع کارم همیشه طرفدار موجودات فضایی بودم و گمانم بر این بود که این افراد فقط خیرخواه ما هستند اما در طول ۵ سال به مرور دریافتم که اشتباه می کردم و بیشتر این موجودات بدخواه ما هستند.
اگر شما به پستهای قبلی من رجوع کنید کاملا متوجه این تغییر عقیده ناگهانی من می شوید که البته برای آن دلایل محکمی هم دارم!
خوانندگان گرامی هم برای اینکه توجیه شوند نباید فقط به این مختصر مقالات بسنده کنند بلکه باید خود به جستجوی حقیقت بپردازند.زیرا هرچه شما امروز یاد می گیرید شخصیت فردای شما را می سازد و هرچه بیشتر و سریعتر یاد بگیرید راحتتر قادر به هضم واقعیتها خواهید بود. این هیچ ارتباطی با فضایی ها ندارد و شامل تمام زمینه های علمی و دینی می شود. افرادی که با تکیه بر تحقیقات دقیق و مستندات جلو می روند هرگز دچار شک و تردید در راه خود نخواهند شد زیرا برای هر سوالی جواب منطقی خواهند یافت اما در عوض افرادی که فقط به حرف این و آن گوش می دهند و هیچ نظری از خود ندارند هر روز جهت عوض کرده و هیچ وقت هم نمی دانند که بر کدام عقیده هستند.
پلیادیان:
پلیادز انسانهایی از نژادهای گوناگون هستند که در یک سیستم ستاره ای جمع شده اند. اگرچه قبلا در مورد این نژاد صحبت کرده ایم اما مسائل مهم و ضروری در ارتباط با این نژاد وجود دارد که باید دقیق تر بررسی کنیم.
محل زندگی:
هفت ستاره در سیستم ستاره ای تااوروس TAURUSبه فاصله ۴۲۰ سال نوری از زمین. نام این هفت ستاره ی پلیادز چنین است :
۱-تای گیتاTaygeta
2-مایا Maya
3- کو ای لا Coela
4-اطلس Atlas
5- میروپMerope
6- الکترا Ellectra
7- آلکوین Alcoyne
مردم پلیادز ساکن سیاره ی "ایررا " Erra هستند که تقریبا به بزرگی زمین است و به دور خورشید ( تای گیتا ) می گردد.
سایر مردم پلیادز در سیارات "سیمجاس" Semjase - "پتاه"Ptah و "کو اتزال" Quetzal زندگی می کنند.
تاریخچه:
در حدود ۲۲۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مردم پلیاد منظومه شمسی را کشف کردند و سیاره ی زمین را به عنوان پایگاه ماموریت خود برگزیدند.
فدراسیون کهکشانی به پلیادز اجازه داد تا با مردم زمین مخلوط شوند اما فقط در سرزمینهای بالی - هاوایی- سا اوما و هندوستان.
تمدنها آمدند و رفتند جنگها و فجایع روی زمین اتفاق افتاد و دوره های صلح امیز همگی گذشتند و مردم پلیادز در کنار مردم زمین زندگی کردند . تمدنهایی مثل مایا - اینکا و لموریا همگی توسط پلیادز به وجود آمدند. اما ۱۰ سال پس از میلاد پلیادیان زمین را ترک کردند زیرا در سیاره خود به صلح دست یافته بودند.
قبل از ترک زمین پلیادیان یک رهبر معنوی را برای زمین برگزیدند به نام امانوئل که بعدها نامش مسیح شد. پدر مسیح یک پلیادی به نام گابریل بود و مادرش مریم از بازماندگان مردم سیاره لیران بود.
اما تکامل زمین همچنان زیر نظر و راهنمایی های پلیادز است و در آینده نزدیک پلیادیان قرار است که مردم زمین را به آگاهی برسانند!
سیاره پلیادیان به نام ایررا دارای ۴۰۰۰۰۰ نفر سکنه است. آنها با تله پاتی با هم تماس می گیرند و نیازی به ابزاری مانند تلفن ندارند و برای مسافرت از یک سیستم خاص به نام تیوپ استفاده می کنند.
علف خوار هستند اما گاهی هم گوشت می خورند. هیچ مشکل بیماری یا مریضی ندارند چون سلامت بدن را با نیروی ذهنی خود کنترل می کنند. عمر متوسط یک پلیادی ۷۰۰ سال است.
در سیاره آنها چیزی به نام واحد پول وجود ندارد بلکه آنها تمام منابع را به طور شراکتی استفاده می کنند. همه چیز به طور مجانی به مردم داده می شود بر اساس خدمتی که به جامعه می کنند.
پلیادیان در سفینه هایی به نام "ارابه ی نور" مسافرت می کنند و این سفینه ها سایزهای مختلفی دارند. ارابه نور قدرت پرواز بین ستاره ای دارد و می تواند میلیاردها کیلومتر را در کمتر از یک ثانیه طی کند. به این ترتیب مسافرت از سیاره ایررا به زمین برای آنها ۷ ساعت طول می کشد.
یکی از پر سرو صداترین شاهدانی که مدعی است پلیادیان با او تماس گرفته اند بیلی مایر است که از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۲ با آنها تماس داشته. بنا به اظهارات او زنی به نام سامجاسی ابتدا از طریق تله پاتی و سپس به طور فیزیکی با او تماس گرفته و گفتگوهای آنها در چند کتاب چاپ شده است.
مشکلات این عقیده :
در چند پست قبلی گفتیم که یک فضایی به نام " اشتر شران" هم در گذشته و هم امروز با مردم زمین تماس میگیرد و خودش را پسر عیسی معرفی می کنند و خبر از نابودی زمین می دهد. دروغهایی که این افراد گفته اند فقط با مطالعه تاریخ برملا می شود. هیچ یک از پیشگوییها و تعاریفی که این موجودات ناشناخته برای ما فرستاده اند تا کنون به حقیقت نپیوسته. تمامی گفته های آنها به جز دروغ چیزی نبوده و تنها هدف آنها هم گمراه کردن انسانها و زیر سوال بردن ایمان به یکتایی خداست.
همانطور که گفتم علی رغم اینکه خودم با برخی از این موجودات برخورد داشته ام نسبت به گفته های آنها شکاک هستم .بسیاری از خوانندگان مایل بودند چگونگی ارتباط مرا با این موجودات بدانند اما سودی در بیان آن نیست چون من قصد ندارم مانند بیلی مایر و آلکس کولیر از این موجودات تقلید کنم.بلکه من راه خود را خودم انتخاب می کنم و هیچ موجودی حق ندارد به من بگوید چکاری باید بکنم. به نظر من این بسیار مهم است که انسان در هر شرایطی به هیچ موجودی ایمان قطعی نداشته باشد به جز آفریدگار یکتا.
اگرچه باور به خدای یکتا خودش باید از روی منطق و دلیل باشد و نه صرفا یک ایمان بچه گانه. زیرا ایمانی که بدون پشتوانه عقل باشد خیلی زود کمرنگ می شود و جای خود را به باورهای خرافی می دهد.
همه چیز به هم گره می خورد:
گفتیم که مردم پلیادز مدعی هستند عیسی مسیح (امانوئل) را آنها تولید کرده اند و برای برقراری صلح در زمین جای دادند و پس از آنکه ماموریت او به اتمام رسید او را به سیاره ی خود بردند.
این مسئله زمانی جذاب می شود که به نقاشی هایی از تولد عیسی در قرون وسطی نگاه کنیم.
غسل تعمید عیسی مسیح
در تمام این تابلوهای نقاشی تصویر سفینه های نورانی در آسمان بر بالای سر عیسی و مریم به چشم می خورد ! پس آیا این صحت دارد که مسیح فردی زمینی نبوده و قدرتهای خارق العاده اش برای زنده کردن مردگان و شفای کوران از ژنهای متفاوت او بر می خاسته ؟ و آیا این حقیقت دارد که جبرئیلی که قرآن از او نام می برد در واقع مردی از سیاره پلیادز بوده ؟
جواب این پرسشها را به همراه ترجمه ای از داستان شاهزاده نانار در پست بعدی بخوانید.
اما این فقط پلیادیان نیستند که چنین ادعایی دارند !
سیاره نیبیرو اسمی آشنا برای خوانندگان این وب لاگ است چون بارها از آن سخن گفته ایم.
مردم نیبیرو نیز مدعی هستند که عیسی مسیح را آنها ساخته و به زمین آورده اند . شرح کامل این ماجرا در طرح شاهزاده نانار خواهد آمد!
اما فقط پلیادیان و نیبیروها چنین ادعایی ندارند بلکه گروههای متعددی از موجودات عوالم غیب که گاهی هم خود را فضایی معرفی می کنند حرفهایی مشابه می زنند و برخی از آنها مانند اشتر چیزهای جدید هم به آن اضافه می کنند. اگر چه قبلا اشاره شده است اما ضرر ندارد که یادآوری کنیم اشتر و گروه عظیمی که مطیع او هستند در مورد عیسی مسیح چنین می گویند :
؛نام اصلی او ساناندا است و نه مسیح . او تنها پسر خدا نیست بلکه خدا فرزندان دیگری هم دارد که به زمین نفرستاده است . ساناندا چندین بار روی زمین متولد شده و مرده است و چند نمونه آن تولد به صورت کریشنا = خدای هند باستان و سنت کومارا = از بزرگان هند باستان بوده است.
ساناندا در جهان ما در بعدی بالا ( ۱۰ یا ۱۱ ) زندگی می کند و ازدواج کرده پسری به نام پتاه هم دارد . ساناندا فرمانده کل نیروهای غیبی منظومه شمسی است که در پایان دنیا در سال ۲۰۱۲ میلادی به نجات مردمی خواهد آمد که فقط به او ایمان دارند. ؛!!!
اینجا است که همه چیز به هم گره می خورد و نارسایی گفته های این موجودات آشکار می شود.
اینکه هر کدام از این دسته ها به دنبال فریب دادن ما هستند و نه کمک کردن به ما .
دیگر اینکه حرفهای ضد و نقیضشان حاکی از بی اطلاعی خودشان نیز هست .
البته می توان احتمال داد که افرادی مانند بیلی مایر و آلکس کولیر و یا زکریا سیچین فقط بیماران روانی هستند که چرندیات مغزی خود را به صورت پیامهایی از فضا منتشر می کنند. اما تا جایی که به من مربوط می شود این موجودات وجود دارند و شاید فقط درصد کمی از این مدعیان بیماران روانی و چند شخصیتی باشند.
سوال بعدی که مطرح می شود این است که پس چرا و چگونه هر گروه و دسته ای حرفی می زنند و سوال دیگری که چند نفر پرسیده بودند اینکه" پس چرا با ما تماس نگرفته اند "؟
برای همه این سوالات جوابهایی وجود دارد که در قسمت بعدی به آنها خواهیم پرداخت. انشاءالله.